عبدالرضا شریفینیا نویسنده کتاب «حورینساء» از برگزیدگان اولین مسابقه داستاننویسی خودنویس است. او در «حورینساء» داستان دو خواهر را روایت میکند که بعد از سالها دوری، به یکدیگر میرسند و این نزدیکی، ماجراهای بسیاری را برایشان رقم میزند. در ادامه گفتوگوی عبدالرضا شریفینیا با نشرسرای خودنویس را بخوانید:
معرفی نویسنده:
سلام کمی از خالق حورینساء بگویید.
سلام. عبدالرضا شریفینیا هستم، نویسنده رمان حورینساء. متولد پنجم شهریور پنجاه و نُه. ساکن جنوبِ کرمان. همزادِ هوشا کویر و رطب! من مجردم و به تازگی واردِ عرصۀ آموزش و پرورش شدهام. به نظرم زندگی نزدیک به دو دهه با مشکلات متفاوتش مرا سخت پخت؛ تا آمادۀ نوشتن شدم!
معرفی کتاب:
ایدۀ نوشتن حورینساء چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟ و چه مدتزمان برای نگارش این اثر وقت گذاشتید؟
درحقیقت من شاعر بوده و هستم و هیچگاه خود را برای داستاننویسی آماده نمیدیدم و هرگز در کلاسهای آن شرکت نکردم. مدتی بود که من دلنوشته مینوشتم و در گروههای مجازی نشر میدادم. یک روز بانو بوستانی که از هنرمندانِ کرمانزمین بود و علاقۀ زیادی به این نوشتۀهای من داشت، تیزرِ مسابقۀ خودنویس را برای من ارسال کرد و کلی به من روحیه داد تا در آن مسابقه شرکت کنم. من هم بیآنکه ایدۀ خاصی داشته باشم شروع به نوشتن کردم و کمکم مشکلات زنانی را که در اطرافم زندگی میکردند، بر سر دختری به نام حورینساء آوار کردم. به نظرم دو ماهی که وقت برای اون بود را صرف نوشتن آن کردم.
کاراکترهای این داستان، تا چه حد به آدمهای واقعی اطرافتان شباهت دارند؟ از شخص خاصی الهام گرفتهاید؟
کاراکترهای این داستان همین خانوادههای واقعی در اطراف خودم هستند! از یک نفر نه، از آدمهای متفاوتی الهام گرفتم.
آیا تا قبل از شرکت در جشنواره داستاننویسی خودنویس، قصد نوشتن کتاب داشتید؟
نه تا قبل از شرکت در خودنویس خود را آمادۀ داستانویسی نمیدیدم.
نظرتان در مورد جشنوارههای داستاننویسی خودنویس چیست؟
خودنویس، شامل یک مجموعه هنرمند بود که دغدغههای نویسندگان گمنام را درک میکردند. این خودنویس بود که به قلم نوپای من و امثال من جرئتِ نوشتن داد.
چه توصیهای به افرادی که دوست دارند روزی کتاب بنویسند، دارید؟
به افرادی که قصد نوشتن کتاب دارند توصیۀ مطالعۀ آثارِ نویسندگان متفاوت را دارم.
کدام بخش حورینساء را بیشتر دوست دارید؟
بخشی که حوری با درد زایمان، بیپولی و مشکلات عدیدۀ خانوادهاش، هرگز امید را فراموش نکرد. تصویری که محبوبه نامزدِ قبلی برادرش به همراهِ شوهرش به دیدنِ پرویز میآیند. نوشتنِ این تصویر را خیلی دوست دارم. و همچنین طبیعتِ وحشیِ این اقلیم که خیلی از مخاطبها از نحوۀ به تصویرکشیدنِ آن تعریف میکنند.
اگر از نویسندۀ خاصی برای نگارش داستانهایتان الگو میگیرید، معرفی کنید و ویژگی برجستۀ قلم او را بنویسید.
من محمود دولتآبادی و نادر ابراهیمی و کافکا و داستایوفسکی را خیلی دوست دارم.