یادداشت سیدمرتضی امیری نویسنده خودنویسی کتاب «فراتر از جنون» را درباره تجربه‌ی خودنویسی‌شدن در این مطلب بخوانید.

«شاید باورش سخت باشه اما من هیچوقت به نویسنده شدن فکر نمی‌کردم و اگه بخوام صادقانه بگم حتی از کتاب خوندن هم متنفر بودم.
ولی تقریبا سه سال پیش یه اتفاق خیلی مهم، همه چیز رو عوض کرد، اتفاقی که باعث شد بعد از مدت‌ها حالا شاهد چاپ اولين کتابم باشم و اون اتفاق مهم چیزی نبود جز مسابقه خودنویس
از طریق یکی از آشنایان با این مسابقه آشنا شدم ولی اون دوران اصلا انگیزه‌ای برای نوشتن نداشتم.
دائم با خودم می‌گفتم برای چی باید بنویسم؟
من که اصلا برای این‌کار به دنیا نیومدم …
تا این‌که یه روز دلم رو به دریا زدم و مشغول نوشتن شدم.
با وسواس خاصی کلمات رو یکی بعد از دیگری انتخاب کردم و اون‌هارو روی صفحات کاغذ نوشتم.
به شکل عجیبی غرق در نوشتن شدم و وقتی به خودم اومدم فصل اول کتابم تموم شده بود.
اون روز اصلا گذر زمان رو احساس نمی‌کردم و همه چیز به سرعت از جلوی چشمام رد می‌شد.
بعد از اون ماجرا فهمیدم که من عاشق نوشتنم،
عاشق اینم که از دنیای خودم فاصله بگیرم و توی ذهنم دنیای دیگه‌ای رو خلق کنم، دنیایی که اونجا همه چیز در اختیار خودمه و کسی جز من نمی‌تونه تغیرش بده.
بعد از این‌که با همه مشکلات و سختی‌ها، نگارش اولین کتابم تموم شد اون رو برای مسابقه خودنویس ارسال کردم.
خوب یادمه که اصلا توقع نداشتم جزو برگزیده‌ها باشم اما یه روز‌، بعد از ظهر باهام تماس گرفتن و گفتن:
– آقای امیری تبریک می‌گیم اثر شما همراه با ۲۰ اثر دیگه برگزیده شده اما خواهش می‌کنیم که فعلا چیزی در این باره به کسی نگید تا خودمون رسما اعلام کنیم.
اگه بخوام واقعیتو بگم؛ اون لحظه انگار داشتم خواب می‌دیدم دائم احساس می‌کردم حتما اشتباه شده …
آخه مگه می‌شد کتاب من جزو برگزیده باشه؟
چند روز بعد برامون کارگاه‌های نویسندگی گذاشتن تا زیر نظر اساتید حرفه‌ای اثرهای نوشته شده رو بازنویسی کنیم.
من و چندتا از رفقای دیگه دو تا جلسه دوازده ساعته با استاد محمدمهدی رسولی داشتیم و نمی‌تونم بگم چقدر اون جلسات فوق‌العاده بود. هنوز هم بعد از گذشت سه سال، وقتی یاد اون دوران می‌افتم دلم تنگ می‌شه.
در پایان با اینکه نتونستم جزو سه نفر اول باشم اما اون مسابقه تبدیل به نقطه عطف بزرگی توی زندگیم شد… .
و حالا اولین کتابی که بعد از اون مسابقه نوشتم به نام «فراتر از جنون» از نشرسرای خودنویس منتشر شده.
و اگه آقای خانلری دوباره از من بپرسن که الان چه حسی داری؟
می‌گم یه حس غیرقابل توصیف …»

یک پاسخ بنویسید