محقق می‌گوید: رشد نویسندگان برآمده از انقلاب ادبیات داستانی را از تیول شبه روشنفکران چپ و وطنی درآورد و می‌رود که این آب و خاک هم نویسندگان ملی و بومی خودش را داشته باشد.

به گزارش روابط‌عمومی نشرسرای خودنویس و به نقل از خبرگزاری مهر، سومین دوره مسابقه بزرگ خودنویس با هدف کشف استعداد نوقلم‌های ایرانی و غیرایرانی در حوزه داستان‌نویسی تا ۱۵ مردادماه ۱۴۰۰ ادامه دارد و علاقه‌مندان می‌توانند طرح رمان خود را با موضوع «امید و باور به توان مردم» و در کمتر از ۱۰۰۰ کلمه بنویسند و در سایت نشرسرای خودنویس به نشانی Khodnevis.ir بارگذاری کنند. به این بهانه با دبیر علمی این مسابقه جواد محقق گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه مطالعه خواهید کرد.

جواد محقق شاعر و روزنامه‌نگار مطرح کشور، متولد سال ۱۳۳۳ در همدان است. در کارنامه فعالیت محقق دبیری آموزش‌وپرورش، سردبیری ماهنامه رشد معلم، رشد نوجوان و رشد کودک، تأسیس انجمن ادبی میلاد (نخستین انجمن ادبی استانی بعد از انقلاب)، برگزاری ده‌ها شب شعر و کنگره‌ی علمی-فرهنگی و داوری جشنواره‌های متفاوت دیده می‌شود. همچنین ایشان فهرستی از آثار ادبی دارد که از سال ۱۳۵۶ تا کنون مخاطبان بسیاری را با شعر و ادبیات آشنا کرده است.

*کشف استعداد نوقلم‌ها برای نویسندگان باتجربه چقدر اهمیت دارد؟ آیا تبدیل به دغدغه شده است یا یک فعالیت فرعی و حاشیه‌ای محسوب می‌شود؟

به نظرم این مسئله بستگی به روحیه و طرز تفکر نویسندگان مطرح دارد، یعنی آنهایی که روحیه‌ی معلمی دارند قطعاً دغدغه‌ی تربیت نوقلم‌ها را هم دارند و گرنه چرا باید برای خودشان رقیب تربیت کنند؟ رقبایی که احتمال دارد معلم و مربی را هم رد کند و پشت سر بگذارد! تقریباً هیچکس دوست ندارد که دیگران بالاتر از خودش باشند. حتی خواهر و برادر هم به هم حسودی می‌کنند، تا چه رسد به دوست و همکلاسی. در این عالم اما سه گروه‌اند که استثنا هستند. اول پدرها و مادرها و بعد معلم‌ها. این‌ها تنها کسانی هستند که از رشد و پیشرفت دیگران – بچه‌ها یا شاگردان‌شان – نه تنها ناراحت نمی‌شوند که لذت هم می‌برند، برخلاف بقیه که معمولاً خیلی خوشحال نمی‌شوند کسی از آنها جلو بزند و در هر زمینه‌ای موفق‌تر از خودشان باشند.

به همین دلیل اگر نویسنده صاحب نامی روحیه معلمی داشته باشد البته دغدغه و همت و حوصله شاگردپروری هم خواهد داشت. این کار نوعی گذشت می‌خواهد که همه کس ندارند. اکثر مردم آنچه خود به زحمت فرا گرفته‌اند را راحت به دیگری یاد نمی‌دهند، یعنی دچار نوعی خساست هستند که دارندگان روحیه معلمی از این عیب مبرا هستند. البته داشتن روحیه معلمی و آموزش، لزوماً به معنای توانایی معلمی و دانستن روش معلمی نیست. گاهی ممکن است کسی روحیه معلمی هم داشته باشد اما قدرت انتقال و تکنیک معلمی را بلد نباشد. در هر صورت کار اصلاً فرعی یا حاشیه‌ای نیست و برعکس خیلی هم جدی، اصلی و ضروری است.

*برگزاری مسابقات داستان‌نویسی را کاری مفید یا کاربردی می‌دانید؟

همیشه گفته‌ام که برگزارکنندگان مسابقات غالباً میوه‌چین‌های آخر فصل‌اند که دنبال محصول رسیده می‌گردند. شکارچیانی که دنبال صید درشت‌اند. ولی خودشان معمولاً کمکی به تولید نمی‌کنند. مأموریت‌شان شناخت و عرضه است. با این همه قابل احترام‌اند و کارشان بی‌فایده نیست. اما اگر کسی یا جایی دنبال کشف استعداد باشد نه محصول آماده، یعنی خودش هم به پرورش استعدادها توجه و همت داشته باشد و هزینه کند، البته خیلی بهتر است. در اینجا این فرد یا موسسه و سازمان، میوه‌چینی است که درخت میوه هم می‌کارد، و به تولیدهای بعدی هم کمک می‌کند. یعنی ماهیگیری است که فقط تور پهن نمی‌کند، بلکه برای ادامه برداشت در سال‌های بعدی، تخم هم می‌پاشد و بچه‌ماهی هم پرورش می‌دهد.

*نشرسرای خودنویس در سه سال گذشته تلاش کرده است با تمام توان از استعدادهای نوقلم در حوزه داستان‌نویسی حمایت کند و با این هدف، چندین مسابقه کوچک و بزرگ برگزار کرده است. فعالیت خودنویس را چطور ارزیابی می‌کنید؟

همت و حمایت دوستان برگزارکننده ستودنی است و محصولاتش در این سه سال هم قابل ارزیابی جدی. انصافاً اینکه جایی یا کسانی هم تحدید موضوع را بفهمند و بخواهند کار تخصصی بکنند و هم از برگزاری مسابقه و داوری و انتخاب به آموزش جدی و توانمندسازی شرکت‌کنندگان برسند و هم صفر تا صد انتشار و توزیع و پرداخت و حق‌التألیف نویسنده نوقلم را تعهد کنند، راهکاری اندیشیده و طراحی‌محور است که جای تقدیر و تشکر دارد. حتی اگر تجربه‌های دیگر هم قبلاً در جاهای دیگری وجود داشته باشد، چرا که هیچ نهادی توان برداشتن این بار را به تنهایی ندارد.

*مهمترین نکاتی که یک نوقلم برای شروع باید در نظر داشته باشد چیست؟

جدی گرفتن کار، داشتن پشتکار، توجه به اهداف کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت، بی‌توجهی به شهرت زودرس از راه‌های مختلف، خواندن ادبیات جدی داستانی و آموختن شیوه‌های قدیم و جدید آن، دیدن دوره و کلاس و مربی و در نهایت کسب تجربه‌های زیستی و نگاه به قله‌های بلند پیش رو … و بعد البته فراموش‌کردن عمدی همه‌ی این‌ها برای رسیدن به خود، برای پرهیز از کپی این و آن شدن یا براساس این مکتب و آن نظریه نوشتن و بازی‌هایی از این دست که بسیاری از استعدادها را جوانمرگ کرده است و می‌کند.

*شما دبیر علمی سومین دوره خودنویس هستید، آیا شخصاً دغدغه‌ای در حوزه ادبیات داستانی داشته‌اید که باعث شد این مسئولیت را بپذیرید؟ به‌خصوص امسال که مسابقه با فراخوان طرح رمان همراه شد.

اگر چه اتهام شایع من شاعری است اما فعالیت ادبی‌ام را با داستان‌نویسی شروع کردم و یکی دو رتبه و جایزه کوچولو هم در این زمینه دارم. با تعدادی مثلاً داستان کوتاه چاپ شده البته با اسامی مستعار که سیاه مشق‌های جوانی است. اما همیشه به عنوان یک خواننده نیمه حرفه‌ای فضای جریان‌ها و آثار حوزه ادبیات داستانی را دنبال کرده و می‌کنم و تعداد دوستان گرمابه و گلستان داستان‌نویسم اگر بیشتر از همراهان شاعرم نباشد کمتر هم نیست. قبلاً هم دبیری و یا داوری جشنواره‌های داستانی چندی را – از جایزه‌ی شهید حبیب غنی‌پور و جشنواره داستان‌های کوتاهِ کوتاه (مینی‌مال) تا جایزه کتاب سال کودک و نوجوان کشور را برعهده داشته‌ام. به این‌ها بیافزایید تجربه‌ی دبیری بیش از ۱۵ جشنواره ملی کتاب و مطبوعات سال را که داستان کوتاه و رمان هم یکی از زیرشاخه‌های آن بوده و… خلاصه با این مقوله خیلی هم بیگانه نیستم. بخصوص که امر و اصرار دوستان هم ضمیمه‌ی آن باشد. گفتنی است که پیشنهاد دبیری نخستین دوره خودنویس را هم سه چهار سال پیش داشتم که به دلیل گرفتاری‌های مشابهم در بنیاد شعر و ادبیات داستانی از پذیرفتن آن عذرخواهی کردم. اما امسال عذری نداشتم.

*در سال‌های دهه ۵۰ و ۶۰ هم مسابقه‌های داستان‌نویسی برگزار می‌شد؟ اگر جواب مثبت است، کمیّت و کیفیت آن چطور بود؟

در دهه ۵۰ من دوره دانش‌آموزی و دانشجویی را می‌گذراندم و یادم نمی‌آید که چنین مسابقه‌ای داشته باشیم. به‌خصوص که من در همان سال‌های دبیرستان ضمن شعر گفتن، عموماً داستان می‌نوشتم، یکی دو بار هم در رشته مقاله‌نویسی روزنامه دیواری برنده اول استان شدم و به اردوهای تربیتی رامسر رفتم. حتماً اگر مسابقه داستان‌نویسی هم بود، ترجیحاً در آن رشته هم شرکت می‌کردم، لابد نبوده که شرکت نکرده‌ام، اما بعد از انقلاب تقریباً همه‌ساله داستان‌نویسی هم یکی از شاخه‌های اردوهای فرهنگی، هنری دانش‌آموزی و دانشجویی کشور بود که من هم چون معلم شده بودم به عنوان مربی کلاس‌ها و داوری آثار، تقریباً دو دهه در این اردوها شرکت داشتم و در خدمت علاقه‌مندان به شعر و داستان‌نویسی بودم. متاسفانه الان اطلاع بیشتری در این‌باره به خاطر ندارم.

*ادبیات داستانی ایران را در سال‌های اخیر قوی می‌بینید یا از مسیر پختگی و سوژه‌های خلاقانه دور شده است؟

کمیت ادبیات که قطعاً رشد کرده و تنوع شاخه‌ها و شعبه‌های آن هم افزایش یافته و موضوعات جدیدی هم به تبع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، حضور منطقه‌ای ایران و… به آن اضافه شده و تجربه‌های جدید جهانی هم در این حوزه بازتاب بیشتری پیدا کرده است. شما قبل از انقلاب غیر از کتاب تألیفی هنر داستان‌نویسی مرحوم یونسی و دو سه تا ترجمه، اثر قابل تأمل دیگری برای مطالعه نداشتید، اما حالا صدها کتاب تألیف و ترجمه در حوزه آموزش داستان‌نویسی دارید که انتخاب را برای مخاطب تازه‌کار سخت کرده است. مجله‌های تخصصی داستان، ناشران ویژه ادبیات داستانی، نهادهای متولی داستان و رمان، انجمن‌های داستان‌نویسی استانی، دوره‌ها و کلاس‌ها و کارگاه‌های متعدد داستان‌نویسی و مدرسان مختلف این رشته حاکی از رشد این مقوله در سایه انقلاب اسلامی است.

قبل از انقلاب طبقه داستان یا رمان‌خوان عموماً خواننده داستان‌های چپ روسی و اندکی چینی و آمریکای لاتینی یا ترکیه‌ای بودند و چون عمده مترجمان ادبیات داستانی ما خودشان گرایش به این جریان داشتند، همه دنبال مادر ماکسیم گورکی بودیم و اینجه ممد یاشار کمال و ترّهات جعلی عزیز نسین و تقلیدها و گرته‌برداری‌های یواشکی بعضی از نویسندگان داخلی از این‌ها و دیگر هیچ! بعد از انقلاب بود که با فروریختن هیبت و هیمنه جریان‌های ادبی وابسته به چپ مارکسیستی و بعد فروپاشی استالینیسم ادبی روسیه در ایران و مترجمان اجیر شده‌شان، فضای بسته آن ذهنیت غلط از بین رفت و صدها رمان خوب از شرق و غرب عالم، بخصوص کشورهای همسایه و آفریقا و آمریکا و اروپای غیر چپ ترجمه شد و چشم خواننده‌ی تشنه ایرانی را به روی ادبیات واقعی جهان باز کرد و فهمیدند که ادبیات فقط آن‌هایی نیست که انتشارات پروگرس مسکو و شرکای ایرانی‌اش به خورد ما و بچه‌های ما دادند!

رشد نویسندگان برآمده از انقلاب و فضای بومی و فرهنگی آن هم پدیده دیگری بود که این رشته را از تیول شبه روشنفکران چپ و چپ‌زده وطنی درآورد و آن دگماتیسم نقابدار را از تک‌صدایی در صحنه کنار زد و می‌رود که این آب و خاک هم نویسندگان ملی و بومی خودش را داشته باشد. به دور از اندیشه‌های سیاست‌زده وارداتی که سال‌هاست طشت رسوایی‌اش از بام بلند واقعیت پایین افتاده است.

عرصه‌هایی مثل ادبیات کودک و نوجوان هم که دیگر اظهر من‌الشمس است که چه عرض و طولی پیدا کرده و چه استعدادها و چهره‌های خوب و توانمندی یافته است. در حالی‌که کل بضاعت این شاخه در سال‌های قبل از انقلاب به چند نویسنده معدود و در رأس‌شان مرحوم صمد بهرنگی خلاصه می‌شد. در حالی‌که امروز چند صد نویسنده با هزاران جلد کتاب منتشر شده برای این گروه‌های سنی داریم که تعداد آثار منتشر شده فقط دو سه تای آن‌ها از کل آثار همه نویسندگان کودک و نوجوان قبل از انقلاب بیشتر و بهتر است. در تمام دوران پهلوی بعید است شما چهار تا رمان تألیفی برای کودک یا نوجوان ایرانی پیدا کنید. در حالی‌که امروز به راحتی می‌توانید از میان صدها اثر منتشر شده ملی و بومی این شاخه، برای مطالعه فرزندتان دست به انتخاب بزنید.

این اتفاق البته در همه حوزه‌های دیگر هم افتاده است. سینما، گرافیک، تصویرگری، مطبوعات، شعر و ترجمه هم از نظری کمّی و کیفی به شاخص‌های جدیدی بسیار متفاوت از گذشته رسیده‌اند. با این همه نباید مغرور شد که راه‌های نرفته به نسبت نیاز مخاطب داخلی و خارجی و استعداد ایرانی و فرهنگ اسلامی کم نیست. هنوز تا رسیدن به قله مقصود فاصله داریم و در این راه بعضی‌ها خسته شده یا می‌شوند و در دامنه‌ها مانده یا می‌مانند. برخی‌ها مسیر اصلی را گم می‌کنند اما این قافله از گردنه‌ها عبور می‌کند و مُهر فرهنگ ملی و مذهبی خود را بر تولیدات فرزندان این آب و خاک حک می‌کند. من که ناامید نیستم. شما هم نباشید.

یک پاسخ بنویسید