یادداشت_محمد قائم خانی/ وقتی مجموعه داستانی با موضوع مشخص را دست می‌گیری، بیم و امید هم‌زمان به سراغت می‌آیند. این کتاب‌ها معمولاً چندین نویسنده دارد که هر داستان را یکی از ایشان نگاشته است. من از «یارمحمدخان کرمانشاهی» هیچ نمی‌دانستم و حالا «خفته در خون» در دستم بود. راستش اصلاً چیزی درباره مشروطه در کرمانشاه نمی‌دانستم و خواندن این کتاب 111 صفحه‌ای می‌توانست فرصت خوبی باشد تا ذهنیتی نسبت به اوضاع کرمانشاه در زمان مشروطه پیدا بکنم. به ویژه که تا آن زمان دو بار به این استان سفر کرده بودم و بسیار دوستش می‌داشتم. هرچه بیشتر داستان‌ها را خواندم، به هدفی که در ذهن داشتم نزدیک‌تر شدم. با آنکه حجم داستان‌ها زیاد نیست، فضای آن دوره را به خوبی منتقل کردند و خودِ یارمحمدخان را هم تا میزان قابل قبولی به من شناساندند. وقتی داستان آخر (یعنی سلندر) را تمام کردم، احساس خیلی خوبی داشتم چون تصویری که می‌خواستم از مشروطه‌ی کرمانشاه به دست بیاورم، پیدا کرده بودم. حتی می‌شود گفت بیش از آن که می‌خواستم گیرم آمده بود.

اما از آن طرف، بیم‌هایی هم هنگام خواندن چنین مجموعه‌هایی همراه انسان هست. مهم‌ترین تهدید چنین کتابی می‌تواند پراکندگی در کار باشد که اذیتت بکند و خیرِ فهم آن موضوع را به لقایش ببخشی و خواندنش را ادامه ندهی. وقتی «خفته در خون» را دست گرفتم، کمی این نگرانی در من بود، چون نویسنده‌هایش را نمی‌شناختم. می‌ترسیدم تصاویر پراکنده‌ای کنار هم چیده بشود که منِ ناآشنا با تاریخ کرمانشاه در زمان مشروطه، نتوانم چفتِ هم بچینمشان. بدتر گیج بشوم و ذهنیتم نسبت آن جغرافیا در آن مقطع تاریخی، مغشوش بشود. اما کتاب با وجود داشتن نویسنده‌های مختلف، توانسته یک روایت کلی از آن ماجرا به من مخاطب ارائه بدهد. با آن‌که روایت‌ها طولانی نیستند، طوری ردیف هم قرار گرفته‌اند که توانسته‌اند بخشی از تصویر کلی مرتبط با یارمحمدخان را به روشنی در ذهنم بسازند؛ و چون روایت‌ها با هم تعارض ندارند، ذهن می‌تواند بقیه جورچین را هم با در نظر گرفتن مشابهت‌ها خود به خود بسازد و به تصویر کلی تاریخی آن سامان نزدیک‌تر شود. فرآیندِ مشارکت خواننده در ساخت این تصویر کلی کاملاً درست انجام می‌شود و نتیجه مثبتی دارد. هم باعث تثبیتِ آن در ذهن مخاطب می‌شود تا دیگر به این راحتی فراموشش نکند، و هم نوعی نزدیکی و صمیمیت بین او و یارمحمدخان پدید می‌آورد.

ترس دیگری که هنگام دست گرفتن چنین کتابی ممکن است همراه خواننده بشود، خشک و نامنعطف بودن آن است. در کارهایی با چند نویسنده، برای جلوگیری از ایجاد پراکندگی و تشویش، دخالت فرامتنی (و غیرادبی) آن قدر زیاد می‌شود که داستان‌ها را از ظرافت هنری خالی می‌کند. برای آن که روایت کلیِ تاریخ به خوبی منتقل شود، مجالِ چندانی به نویسنده‌ها داده نمی‌شود، بنابراین نمی‌توان توانایی‌های هنری نویسندگان اثر را آزمود. اما خوشبختانه «خفته در خون» چنین نبود و داستان‌ها از حد متوسط داستان‌نویسی امروز ایران پایین‌تر نبودند. حتی باید تأکید کرد که چند داستان آن، کاملاً در قواره‌های روایت خلاقه هنری ظاهر شدند و پیش از لذت دریافت تصویری تاریخی از یارمحمدخان، لذتِ خواندن یک داستان خوب را منتقل کردند. به نوعی کتاب توانسته بود به هدف آشنا کردن من با شخصیت یارمحمدخان و تا حدودی مشروطه در کرمانشاه نائل شود، و در عین حال از افتادن در دام پراکنده‌گویی یا تهی شدن از ظرافت‌های ادبی فاصله بگیرد. مایه‌های این چنینی کتاب باعث می‌شود که با خیال راحت آن را به دوستان و مخاطبان حرفه‌ای و عادی داستان و تاریخ پیشنهاد بکنم، و پیشاپیش (تا حدودی البته) خیالم از نتیجه مطالعه آن راحت باشد. بدانم که هم لذت خواهند برد، و هم با تاریخ مشروطه در کرمانشاه (و بالطبع ایران) آشنا خواهند شد.

یک پاسخ بنویسید