گفتم ناهار را پیش ما میهمان شو ولی زودتر بیا که بیشتر ببینمت و بیشتر گپ بزنیم. یک ربعی از یازده گذشته بود که آمد دفتر. مهرش از سه سال پیش افتاده بود به دلم.
ایام کارگاههای داستاننویسی دور اول مسابقه خودنویس، ۱۵ سالش بود و به قول خودش رمانگریز! اما کمکم شیفته داستان شد.
باورتان میشود ا جزء برگزیدگان دور اول بود؟ امسال دارد میرود که ۱۸ سالش شود در حالیکه جزء پنج نفر اول دور دوم مسابقه خودنویس بود! دو سال پیدرپی از برگزیدگان ما بود با این سن رویایی.
خب حالا که دارم این متن را مینویسم با خودم میگویم مگر قصدم همین نبود که کاری کنیم که در خودنویس شاهد رویشهای ادبی و هنری اینچنینی باشیم؟
آقا سید مرتضی امیری ما این جوان محجوب و خجالتی که دنیادنیا حرف دارد در داستانهایش، خودنویسیترین اهالی خودنویس است.
رمان ” فراتر از جنون” او چند روز دیگر متولد میشود و رمان دیگرش “اتاق شیشهای” اوایل سال آینده.
کولهاش را که برداشت خداحافظی کند گفتمش اینجا خانه توست؛ هر وقت خواستی به ما سر بزن، سوالی داشتی ۲۴ ساعته درخدمتتم تا اگر در توانم بود پاسخت گویم.
داشت میرفت تا به مدرسهاش برسد. یک سال مانده تا پیشدانشگاهیاش و حالاحالاها باید سواد و علمش را هم ارتقا دهد.
برای این خوب عزیزتر از جانم بهترینها را آرزو میکنم.
خداوند حافظ و پشت و پناه همه خودنویسیهای جانم باشد✋
میرشمس الدین فلاح هاشمی
مدیر نشرسرای خودنویس